مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:46063 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:21

دلائل شكاكان قديم و جديد بر عدم امكان شناخت و نيز پاسخ به آنان چيست؟
شكاكان، دلائل شك خود را ضمن ده دليل بيان كردهاند و برخي آن را در پنج دليل و برخي ديگر در چهار دليل خلاصه كردهاند اينك اصول دلايل آنان:
1ـ «حس و عقل خطا كارند»
ما براي تشخيص صحيح از خطا، هيچ ضابطه و ملاكي نداريم و گاهي تصور و تصديق غلط به اندازهاي شبيه تصور و تصديق صحيح است كه نميتوان ميان آنها فرق نهاد.
اگر در يك سالن بزرگ بايستيم سطح زير پاي خود را بلند ميبينيم و سقف بالاي سر را، پايين احساس ميكنيم: اگر در وسط دو خط متوازي بايستيم آن دو را متمايل و گاهي دو خط متمايل را متوازي ميبينيم، قطرهاي كه از آسمان فرود ميآيد به صورت خط، و آتش گردان را به صورت دايره، و اشكال گوناگوني از كره و استوانه و مكعب و مخروط و منشور را به شكلهاي غير واقعي مشاهده ميكنيم.
خطاي لامسه كمتر از باصره نيست، در مثال معروف، اگر يك دست خود را در آب گرم و دست ديگر را در آب سرد وارد كنيم، آن گاه هر دو دست را در آب نيمه گرم وارد سازيم، قوه لامسه از آب سوم دو گزارش ميدهد كه يكي قطعاً دروغ است.
خطاهاي عقل و خرد به اندازهاي است كه ما خود را از طرح هر نوع نمونهاي بينياز ميدانيم.
پاسخ: اين استدلال هرگز مدعاي شكاكان را ثابت نميكند و سبب نميگردد كه تمام علوم انساني بيارزش اعلام گردند زيرا شكاكان مدعي هستند كه چنين خطاهايي، علوم و ادراكات يقيني انسان را بياعتبار ميسازد، در صورتي كه پي بردن به وجود اين گونه خطاها و تشخيص صحيح از خطا در اين موارد، خود گواه بر اين است كه انسان يك رشته ادراكات صحيح و پا برجائي دارد كه ديگر ادراكات خود را با آنها ميسنجد و از اين طريق، به خطا و اشتباه خود در حس و عقل پي ميبرد.
اعتراف به چنين خطاها نه تنها به ضرر مكتب امكان معرفت صحيح يا «دگماتيسم» نيست، بلكه مؤيد آن است، زيرا در همان مثال پارو كه در حالت عمودي آن را در آب شكسته ميبينيم، يا قطره را به صورت خط مشاهده مينماييم، درك صحيحي داريم و آن اين است كه پارو شكسته نيست و خطي در فضا وجود ندارد، و درك نادرستي داريم و آن اين است كه چوب را، شكسته و قطره را به صورت خط، ميبينيم، اوّلي صحيح و قطعي و با ارزش است و دوّمي باطل و بيارزش ميباشد.
نكته جالب اينكه شكاكان، در ضمن سخنان خود ميگويند: «انسان در حال خشم و انفعالات شديد، دلائل خود را حق ميپندارد، هر چند ديگران آن را بي اساس و گزافه ميخوانند».
اين هم يكي ديگر از دلائل نادرست آنانست، زيرا سخن، درباره ادراكاتي است كه عامل ديگري در قضاوت ما دخالت نداشته باشد و ادراك كننده حالت عادي خود را از دست ندهد، اين سخن، مثل اين است كه بگوييم انسان با عينك دودي، اشيا را تار ميبيند، پس چگونه به ادراكات خود در غير اين وضع اعتماد كند.
نكته قابل توجه اينكه: در كشف اشتباهات، حواس انسان، يك ديگر را وارسي ميكند، مثلاً به وسيله حس لامسه ميتوان مطمئن شد كه پاروي فرو رفته در آب، شكسته نيست. گذشته بر اين، زندگاني در جامعه، حكم وارسي دائم و مستمر افراد به وسيله هم ديگر را دارد، كه اشتباهات يك ديگر را روشن ميسازند.
2ـ شناخت يك شييء به شناخت همه چيز بستگي دارد
امور جهان طوري به يك ديگر مربوط است كه براي شناختن يكي از آنها بايد تمام آنها را شناخت و چون ما تمام آنها را نميشناسيم پس هيچ چيزي را نميشناسيم.
پاسخ: شكاكان در اين استدلال و همچنين در استدلال پيشين ناخودآگاه به يك رشته علوم و ادراكات واقعنما، اعتراف كردهاند كه اگر دقت كنند، خواهند ديد كه در اين استدلال، علومي را پذيرفتهاند و صددرصد آن را مطابق واقع ميدانند، معالوصف چگونه امكان معرفت صحيح را منكر شدهاند.
آنان در اين دو استدلال دو مطلب را پذيرفتهاند:
1ـ حس و عقل دو ابزار شناختند كه گاهي خطا ميكنند.
2ـ در مواردي كه دچار خطا ميشوند، خطاي آنها با علوم و معرفتهاي صحيح آميخته است.
مثلاً در استدلال نخست ميگويند: اگر در وسط دو خط متوازي بايستيم، آنها را متمايل ميبينيم يا اگر در سالن بزرگ بايستيم و به زير پا و سقف نگاه كنيم آنها را بالا و پايين مشاهده مينماييم، در اين دو مثال به معرفتهاي صحيحي مانند خط، متوازي، سالن، كفسالن، سقف آن و دهها علم و معرفت صحيح ديگري اعتراف ميكنند، و در استدلال دوّم به وجود فرد، اسلاف، و كساني كه در تكوين آنها موثر بودهاند اقرار ميكنند ولي ميگويند شناخت صحيح او در گرو شناختن همه عواملي است كه در وجود او مؤثر بودهاند و همه اينها را به عنوان «يك معرفت صحيح از جهان خارج از ذهن» تلقي ميكنند، معالوصف چگونه مكتب خود را به عنوان شك مطلق در امكان معرفت صحيح معرفي مينمايند.
از اين گذشته استدلال دوم در صورتي درست است كه ما بخواهيم از شييء، شناخت كاملي به دست آوريم ولي در صورتي كه بخواهيم وضع موجود را مورد بررسي قرار دهيم، هرگز در گرو آن نيستيم كه تمام علل پيشين آن شييء را به دست آوريم.
3ـ اختلاف مردم در آراء و عقايد
مهمترين دليل شكاكان، اختلاف متفكران جهان در تميز حق از باطل است، آنان ادعا ميكنند كه چون شناخت صحيح امكان پذير نيست، لذا بسياري از مسائل مربوط به فلسفه و حقوق، و تشخيص خوب از بد، مورد اختلاف ميباشد آنگاه ميافزايند تصورات ما از جهان محسوس، تابع اثرات حس ما است، مثلاً مبتلايان به بيماري «دالتون» رنگ سبز را از سرخ تميز نميدهند و مبتلايان به بيماري «بيرنگ بيني» رنگها را ادراك نميكنند و جهان را نقشي بر آب ميبينند كه از سفيد و سياه و خاكستري نگاشته شده است، همچنين اظهار نظر در خوبيها و بديها، بستگي به نحوه تربيت ما دارد، لذا اگر در غير آن محيط، تربيت شده بوديم، دنيا را به چشم ديگر ميديديم.
پاسخ: نقاط ضعف اين استدلال، بسيار روشن است زيرا:
اولاً: كسي منكر اختلاف فلاسفه و متفكران، در تشخيص جهان خارج نيست، و هيچ كس خود را مصون از اشتباه و خطا نميداند... .
سخن در اين جاست كه آيا در جهان، اموري داريم كه همه مردم آن را پذيرفته و هيچ كس در آن اختلاف نداشته باشد، يا نه؟
به طور مسلم، پاسخ مثبت است، بشر صدها علوم بديهي و يا مسلم و پذيرفته شده دارد كه هرگز در صحّت آنها شك و ترديد نميكند از اين جهت نبايد بشر به تمام آراء و افكار خود بدبين گردد و همه را بيارزش اعلام كند.
ثانياً: در مثالهايي كه در آنها تصور ما از دنياي خارج تابع اثرات حس ماست، يك رشته حقايقي وجود دارد كه آگاهي صحيح از آنها، تابع اثرات حس ما نيست، درست است كه مبتلا به بيماري «دالتون» رنگ شيرواني سرخ را تشخيص نميدهد، ولي قطعاً شيرواني را، شيرواني ميبيند و هرگز آن را با جنگل اشتباه نميكند.
در مورد حقوق و اخلاق، هر چند بخشي از آنها تابع مقتضيات زمان و مكان است، ولي اصول حقوق و اخلاق در ميان ملل، محفوظ ميباشد. مثلاً همه ملل جهان، خيانت به امانت را بد، و دستگيري از مستمندان را وظيفه انساني ميدانند يا كسي شك ندارد كه مجرم بايد مجازات شود، و نيكو كار بايد مورد تقدير و تشويق واقع شود.
4ـ استدلال عقلي شكاك
ادراكات انسان به تصور و تصديق تقسيم ميگردد، زيرا شناخت انسان نسبت موضوعي، بر دو نوع است، گاهي همراه با حكم و داوري است، و گاهي پيراسته از آن است، مثلاً انسان گاهي كتابي را ميانديشد بدون اينكه درباره آن داوري كند، اين همان تصور است و گاهي درباره آن به نفاست و خوبي داوري ميكند و ميگويد: فلان كتاب، كتاب نفيس و مفيد و سودمند است، اين همان تصديق ميباشد استدلال شكاكان در گذشته مربوط به تصور اشيا بوده در حالي كه فعلاً لبه تيز انتقاد آنان، متوجه تصديق عقلي است و در اين باره چنين ميگويند:
«تنها قضايايي مقبول است كه صحت و استواري آنها با برهان ثابت شده باشد، امّا چنين برهاني ممتنع است و آنچه در اين مورد صورت برهان دارد، مغالطهاي بيش نيست زيرا مقدمات يك برهان، يا به برهان ثابت ميشود يا نه، در صورت نخست، مقدمات آن برهان، نيز نيازمند برهان است و همچنين تا بينهايت ميرود، در صورت دوّم كه مقدمات با برهان ثابت نشده باشد، ديگر در اين مورد برهاني در كار نيست، اگر گفته شود كه گاهي برهان به مقدمهاي مبتني ميگردد كه ديگر به برهان نياز ندارد، اين خود نيز ادعايي است كه بايد ثابت گردد. (فلسفه عمومي يل فولكيه/62 ـ 63)
يك چنين استدلال از «سپتي سيسم» گواه بر آن است كه وي در لحظه استدلال به طور ناخودآگاه، يك رشته براهين عقلي را پذيرفته و روي آنها استدلال خود را بنا نهاده است.
اساس نخستين شق، از استدلال او را، مسأله «بطلان تسلسل» و اساس شقّ دوم استدلال او را مسأله «مجهولي نميتواند پايه حل مجهول ديگر گردد» تشكيل ميدهد، همچنان كه در شق سوّم، از استدلال خود بر يك اصل فطري تكيه ميكند و آن اينكه «نبايد هيچ مدعايي را بدون دليل پذيرفت».
اكنون وقت آن رسيده است كه نقطه ضعف اين استدلال را روشن سازيم، زيرا درست است كه در همان قضاياي نظري و فكري تنها قضيهاي معتبر است كه با برهان ثابت شده باشد، ولي هرگز لازم نيست كه مقدمه برهان، حتماً با برهان ثابت شود، بلكه كافي است كه مقدمات آن برهان از طريق حس و يا ادراك بديهي عقلي كه شك و ترديد در آن راه ندارد، ثابت گردد.
اعتقاد انسان كه اكنون روز است، و در اطاقي روي صندلي نشسته و در برابر او ميزي قرار گرفته و مشغول خواندن و نوشتن است، نيازي به برهان ندارد.
يك رشته اصول عقلي بديهي، آنچنان مورد اذعان انسان است كه اگر هم اقامه برهان شود، چيزي بر يقين او نميافزايد مانند دو چيز مساوي با چيز سوم، خود با هم مساوي هستند.
خلاصه، مسائل نظري و فكري بايد، آن قدر تجزيه و تحليل و به اصطلاح «حلاجي» شوند كه سرانجام به يك رشته امور بديهي و روشن، كه ادراكات «خود معيار» و «خود روشن» هستند برسند، در اين صورت، رشته مقدمات برهان در اين نقطه، متوقف ميشود، و تسلسل منتفي ميگردد.

: آية الله جعفر سبحاني
شناخت در فلسفة اسلامي

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.